خوشه ویستی
مروف چون فریایی رق لیی بون ده که وی
له کاتیکدا
هه موی ته مه ن به شی خوشه ویستی ناکا
(سیامند)
ماموستا هیمن
دوندی قه ندیل و گوره پانی هه لگورد نیم
به ره و به رزایی ده چم گه ر چی وردم
خاکی به ری پی یی تیکوشه ریکی کوردم
دایه گیان (ماموستا شه ریف)
زور بگریه دایه گیان فرمیسکی خوینینم ده وی
من گولی سه د ئاره زوی ژینم له خاکا خه وتووه
خاکی مه یدانی خه بات ره نگینی خوینی من بووه
دا مه نیشه دایه گیان بو هاتنی من چاوه ری
دلنیا به, به سیه تی ,بو ده نگی ده رگا مه گره گوی
من ده میکه جه رگی سوتاندوم هه ناسه ی سه ردی گه ل
دلپری کردوم خه می ده سکورتی و ره نگ زه ردی گه ل
من کوری کوردی شه هیدی ری ی خه باتم دایه گیان
کوتری خوینیین په ری باخی ولاتم دایه گیان
من له شاری خوم غه ریب و بو هه مو بیگانه خوم
کوتری کوژراوی ریگای لانه خوم,بی لانه خوم
دایه گیان بگری له سر خاکم که وا شینم ده وی
زور بگریه دایه گیان فرمیسکی خوینینم ده وی
شعر عقاب و كلاغ، از شاعر نوپرداز کرد، جلال ملكشاه
فصل، فصل زرد پاییز است
آسمان دلگیر و خاموش و زمین سرد و غم انگیز است
روی عمر سبز جنگل، گوئیا پاشیده بذر مرگ
همچو اشك آن سان كه انسانی به حسرت
روز تلخ احتضار خویش
می چكد از چشم جنگل، دانه های برگ
آفتاب بی رمق چون آخرین لبخند یك سردار، به روز هزم
روی لجه خون و شكست لشكرش می آورد بر لب
بر لبان تیره كهسار خشكیده است
زوزه مرموز و بد یمن شغال باد، شیون مرگ است
كه درون گیسوان جنگل بیمار پیچیده است
مرگ می آید، رعشه اش بر جان
او به خود می گوید و بر خویش می لرزد عقاب پیر
مرگ می آید
روی سنگی بر بلندای ستیغ كوه ایستاده است
با همه خوفی كه دارد لیك
چشم هایش آشیان شوكت و فخری است عالمگیر
مرگ می آید
روز های سخت جلال ملکشاه
جلال اهل روستایی به نام ملکشان از توابع سنندج است.هر روز حیات او ازعراق گرفته تا مجله سروه و دوستی اش با ماموستا هیمن شاعر نامی کرد و نیزدوستی اش با شیرکو بی کس شاعر نام آوازه کردستان عراق و احمد شاملو و ...داستانی دارد.گاهی به دفتر نشریه می آیدوبه قول خودش دردی از آلامش را بیان می کند.بچه های سیروان برای او احترامی خاص قائلند اما جلال از دست روز گار می نالد که چه می خواست و چه بر سرش آمده است .هنوز که هیچ کتابی منتشر نکرده و جوانی پر انرژی بود به عضویت کانون نویسندگان ایران در آمد.نقل است که شاملو گفته بود اگر کسی درآینده در شعر فارسی حرف برای گفتن داشته باشد این جوان است.جلال ازخدایگان ادبیات پارسی و ناخدای ادبیات کردی است.او تا کنون یک کتاب شعر کردی با نام ((زره ی زنجیری وشه دیله کان ))منتشر کرده است واز اینکه بدون اجازه او آنرا تجدید چاپ می کنند اعتراض دارد.
شعر معاصر کرد در یک نگاه
شعر معاصر کرد شعری ساختمند و در خور توجه و تأمل است. این شعر که زیرساختی جهان شمول دارد، آینه گردان افکار، عقاید و رؤیاهای مردمی است که صادقانه به درک پیرامون و اشیا و آنچه تاریخ نامیده می شود، نشسته اند. شعر معاصر کرد را می توان به دو دوره تقسیم کرد، دوره عبدالله گوران که در این دوره شعر موزون و هجایی رایج بود و دوره بعد از گوران که شاعران به شعر سپید روی آوردند.
سابقه شعر نو کردی به بیش از پنجاه سال پیش بر می گردد زمانی که شیخ نوری صالح از ادبیات ترکیه، جریان نوگرایی در شعر کردی را شروع و در حقیقت زمینه را برای عبدالله گوران مساعد کرد. سال ها بعد گوران به طور جدی به این کار پرداخت و می توان گفت همان کاری را انجام داد که نیما در شعر فارسی آغاز کرده بود. گوران با درک درست خود از ساختار شعر کردی، یک باره از نظام عروض و قافیه سنتی سرپیچی کرد و از لحاظ فرم و محتوا تحولی نو در شعر کردی به وجود آورد. گوران معتقد بود نظام عروض هیچ سنخیتی با روی شعر کردی ندارد. او وزن عروضی و تساوی ابیات و تقطیع سنتی را کنار گذاشت و به بن مایه های طبیعی و اصیل کردی (وزن هجایی) روی آورد و تحولی موسیقایی در بعد آهنگ و وزن شعر کردی ایجاد کرد. عبدالله گوران معتقد بود: «موسیقی بحور عروضی خواه ناخواه جز آهنگ و وزن تکراری به سمع و طبع انسان چیز تازه ای نمی بخشد، تنها کسانی از این وزن لذت می برند که خود ناظم آن بوده اند. گوششان تسلیم طنین بحور عروضی است، به آن عادت کرده اند و در تار و پود وجودشان نفوذ کرده است. شعر کردی پذیرای این تحفه وارداتی نیست و نخواهد بود.»
تحولی که گوران در شعر کردی به وجود آورد، خیلی زود مورد
نگاهی به جریان نوگرایی در شعر کردی
• دوره ی گوران(شعر موزون هجایی)
• دوره ی بعد از گوران (شعر سپید)
شعر نو کردی
شعر در میان اکثر ملتها و زبانها مراحل و سبکهای مختلفی را پشت سر گذاشته است که با توجه به مقتضیات زمان و مکان این انواع شعری متفاوت ازیکدیگر بوده اند هرچند این تغیر وتحول را می توان سیر تکاملی شعر نامید اما گاها این تحول رو به افول نهاده است و آنچان که شاید وباید نتوانسته است دورانهای گذشته را از نظر شعری پر بار تر نماید به عنوان نمونه آثار شعری شاعرانی نظیر مولوی و حافظ و سعدی در ادبیات فارسی و یا نالی و محوی و مولوی کرد در ادبیات کردی هنوز هم بی بدیل و یکه تاز می باشند با این وجود بنا به دلایلی شعر کلاسیک و عروضی در اکثر زبانهای شرقی روز به روز رونق خود را از دست داد و رو به سوی شعر نو آورد . از این دلایل می توان به تغیر درمضمون و محتوای اشعار اشاره نمود مضامینی نظیر اجتماعی و سیاسی دیگر آنگونه که شاعر امید وار بود در قالبهای کهن ریخته نمی شد و شاعر گاه با مشکلات در ادای آنچه در نظر داشت روبه رو بود از دیگر علتهای این تغیر شعری آشنای با غرب و آثار غربیها بود . بر اثر ترجمه اشعار و کتابهای آنان ادیبان ما نیز رو به سوی شعر نو آوردند . شعر نو که از معیارها و پیامدهای مدرنیته می باشد که به همراه دیگر فاکتورهای مدرن رو به سوی شرق نهاد فاکتورهای نظیر :
شیعری له ماموسا نالی
بێشکه ههوره تریشقه تاوی بارانی ههیه
چاوی من دهمدهم دهرێژێ ئاوی ساف و خوێنی گهش
دا بڵێن دهریای عومانه دوڕڕ و مهرجانی ههیه
پهرچهمی ڕوو دادهپۆشێ، پێچی زوڵفی پێچهیه
دا به ڕۆژیش پێی بڵێن شهمعی شهبوستانی ههیه
ئاسمانی حوسنی مهحبووبهم له ئهبرۆ و زوڵف و ڕوو
دوو هیلال و دوو شهو و دوو ماهی تابانی ههیه
ژیاننامه ی ماموسا نالی
نالی دامهزرێنهری قوتابخانهی شیعری بابان و گهوهرهترین شاعیری كرمانجی خوارووه.
نالی ناوی خدر (خضر)ه كوڕی ئهحمدی شاویسی ئاڵی بهگی میكایلیه لهگوندی خاك و خۆڵ ، لهدهشتی شارهزوور هاتۆته دنیاوه .
له ساڵی 1800ز له دایك بووه ، ههر لهتهمهنی منداڵی نراوهته بهر خوێندنی حوجره لهسهرتاوه ( قورئانی پیرۆز وردهكتێبی فارسی خوێندووه ، دواتر زانستهكانی تری قورئان و فهرمووده و صهرف نهحوو كهلام بهلاغهو فهلهك و فیقهـ وسیره )ی خویندووه .
تاخوێندنی ئهمانهی تهواو كردووه و دواتر ( ئیجازهی عیلمی )وهرگرتوو ، چهندهها شوێن ولای چهندهها مامۆستای باشی ئهو سهردهمهی خوێندووه .
دوای تهواو بوونی خوێندنهكهی (نالی) مهلایهكی باش و ڕۆشنبیرێكی گهورهی سهردهمی خۆی بووه بێجگه له زمانهكهی خۆی فارسی و توركی و عهرهبی به باشی زانیوه ، تهنانهت شیعریشی پێ نووسیوون .
لهژیانیدا خزمهتێكی زۆری نهتهوهكهی كردووه ، لهدوای بیست و پێنج ساڵی تهمهنی ، واته (لهدهوروبهری ساڵی 1848ز) كوردستان جێدههێلێت و دهچێته حهج ، وهئێستاش ناگهڕێتهوه بۆ كوردستان و ، دوای تهواو كردنی حهجهكهی رووی كردۆته شام له ساڵی 1850ز تا كۆتایی ساڵی 1854ز نالی لهشام بووه ، لهو ماوهیهدا میرنشینی بابان دهرووخێت و ، دهنگ و باسی رووخانهكهی پێدهگات ، ههست دهكات خۆشیهكهی سلێمانی نهما ، حهبیبهنهما ، دۆست و ئهحبابهكانی وهكو جاران نهمان ، سوپاكهی ئهحمهد پاشا تیاچوو ، سوپای رۆمی جێیانی گرتهوه، ، (سالم)یش نهك ههر هاندهری نابێت كه بگهڕێتهوه سلێمانی بهڵكوتكای لێدهكات نهشگهڕێتهوه ، وهكو له قهسیدهكهیدا دهڵێت :-
تو خوا بڵێن بهو حهزرهتی نالی دهخیلی بم
بــهو نهوعــه نهكا بهسـولهیـمانییا گوزهر
نالی نا ئومێد بووهو بهناعیلاجی رووی له ئهستهمبوول كردووهو لهوێ لهلای ئهحمهد پاشای بابان ئهبێ ... لهگهڵ پیاوه كوردهكانی تر ژیانێكی خۆش و ئهدیبانهیان لهدیوهخانی ئهحمهد پاشادا رابواردووهو ، ههموویان به مامۆستا بانگیان كردووه.
له كۆتایی ساڵی 1873ز له شاری ئهستهمبوول كۆچی دوایی كردووه ، له گۆڕستانی قهرج ئهحمدی ئهو شاره تهرمهكهیان بهخاك سپارد.
شیعری له ماموسا نالی
که دیدهم دوور له تۆ بێنووره ئهمشهو؟!
دڵم وهک حاکمی مهعزووله قوربان!
خهڵاتی وهسڵی تۆی مهنزووره ئهمشهو
دڵیش مایل به دیدهی تۆیه، بۆیه
له من وهحشی و ڕهمیده و دووره ئهمشهو
که تۆی شای کهچکولاهی دیده مهستان،
چ باکم قهیسهر و فهخفووره ئهمشهو؟!
له خهو ههڵساوه یا ئاڵۆزه چاوت؟
ههمیشه وایه یا مهخمووره ئهمشهو؟
سوروشکم نهقشی چاوی تۆ دهکێشێ
که جێم سهردارهکهی (مهنسوور)ه ئهمشهو
موسوڵمانان دهپرسن حاڵی «نالی»
له کونجی بێکهسی مههجووره ئهمشهو
(ترجمه فارسی)
شب یلداست یا شبی ظلمانی امشب
که چشمانم دور از تو بینورند امشب؟!
دلم همچون حاکمی عزل گشته است، قربان!
خلعت وصال ترا آرزو دارد امشب
دل نیز مایل به دیدن روی توست، به همین خاطر
از من وحشی و رمیده و دور است امشب
که ترا شاه کج کلاه ِدیده مستان را داشته باشم
چه باکی از قیصر (لقب پادشاهان روم و روس) و فخفور (لقب پادشاهان چین) خواهم داشت؟!
از خواب پریدهای، یا که چشمانت را خشمگین نمودهای؟
همیشه اینچنین است یا خمارند امشب؟
اشکهایم نقش چشمانت را میکشند
تا سرانجامم را همچون «منصور حلاج» به بالای دار بکشند
مسلمانان از حال «نالی» میپرسید؟
در کنج بیکسیاش ترد گشته است امشب
ژیاننامه ماموسا قانع (قانع مریوانی)
شیخ محمد فرزند عبدالقادر که لوس فرزند شیخ سعید فرزند شیخ محمد دولاش از سادات کهنه پوشی شاخه ای ازآن به نام کابلی است که در سال ۱۳۱۸ ه ق در آبادی ریشین از دهات شهرزورمتولد و ۴۰ روزه بود که پدرش را از دست داد .وی در چهار سالگی مادرش را نیز از دست دادآنگاه مرحوم سید حسین چوری او را تحت سرپرستی خود قرار داد و به تربیت او همت گماشته و به مکتبش فرستاده است.
قانع در ۱۲ سالگی دنبال تحصیل را گرفته و بعد از مدتی گشت و گذار در شهرهای سردشت(بیتوش) .سلیمانیه. سنندج.سقز.کوی.کرکوک. و بعد به سلیمانیه برگشت و چندی نزد علامه ابن القره داغی تلمذ کرده است اما به علت گرفتاریهای خانوادگی ترک تحصیل نموده و مدتی به شغل امامت و مکتب داری و متناوبا در دهاتی چند مشغول شده است.
قانع در همان ایامی که در سنندج درس می خوانده بر اثر ذوق و استعداد فطری به گفتن شعر پرداخته است پدر و اجداد قانع هم اغلب شاعر بوده اند مادرش نیز دارای ذوق شاعری بوده و همچنین سه فرزندش به نامهای(خنجر).(کتک).(وریا) داشته است.
قانع به فارسی و کردی شعر می گفته و بیشتر اشعارش در شکایت از اوضاع روزگار و انتقاد از وضع نابسامان محیط زندگی خود او است . چه او با داشتن معلومات کافی و ذوق ادبی و قدرت اندیشه و بیان خوب جز بدبختی و در بدری بهره ای از زندگی نداشته است و همیشه با دیو رنج و حرمان در نبرد بوده و همین امر او را نسبت به جهان و جهانیان بدبین ساخته است با این حال وی عزت نفس داشته و همیشه سعی کرده است از دسترنج خود لقمه نانی فراهم کند به همین دلیل در طول حیات به مشاغلی چون نویسندگی مکتب داری باغبانی کشاورزی و خرده فروشی(بزازی)اسیابانی هیزم فروشی و هیزم شکنی و حتی کارگری دست یازیده است.
آثار قانع
گولا له ی مریوان
باخچه کردستان
چوار باخی پینجوین
شاخی هورامان
دشتی گه ر میان
که همگی کردی سورانی می باشند. و از اشعار فارسی وی هنوز چاپ نشده است
قانع به سال ۱۳۸۵ ه ق درآابادی (له نگه دی) از دهات پنجوین عراق سر بر بالین خاک نهاد .قانع در حدود سال ۱۳۴۲ با پسرش (وریا) در زندان قصر تهران و هر کدام در یک سلول جداگانه محبوس بوده اند.
شیعری له عهلی عارف ئاغای شاری
گوڵ و خونچهی بههارانیش لهتۆ نهشمیلهتر نابێ
نهمامی عهرعهری كۆرپهش لهتۆ خنجیلهتر نابێ
درۆیه تۆ له ئینسان بی، ئهمه ئهقڵم قبووڵ ناكا
پهریش حهدی نییه وابێ، ئهبهد حۆریش بهتۆناگا
ژیان و كهعبهكهم تۆیت و بهسهد كهعبهی مهكهت نادهم
گهرناوی تۆم لهسهر دهم بێ، بهساڵیش ناوی خوا نابهم
ژیاننامه ی مه حوی
(مه حوی) ناوی مه لا موحه مه د و کوری مه لا عوثمانی بالخییه له نه وی پیر وزانای نا ودار (شیخ ره ش)با پیریشی وه ک باوکی ناوی مه لا عوثمان بوه و وه ک شیخ مارفی نودی له گه ل دروست کردنی سلیمانیدا هاتوته شاری نویوه.
(بالخ)یش دییه که که له ناو چه ی (ماوه ت) له شارستانی سلیمانی.میژونوسی کورد موحه مه د ئه مینی زه کی به گ ده لی له سالی 1252 ی.ک (1836 ز) دا له داییک بوه . ماموستا عه لا یدین سه جا دیش ده لی له سالی 1830(1246ی.ک) دا له دایک بوه. کاکه ی فه لا حیش ده لی له 1247(1831ی.ک)دا له دایک بوه.باوکی خه لیفه ی شیخ عوثمان سیر اجوددینی ته ویله بوه.حه وت سالان بوه خرا و ه ته به ر خویندن و ما وه یک لای باو کی خویندو یه تی . بو خویندن چو ته سنه و سابلا خیش و لای مه لا عه بدولای پیره باب خویندویه تی.پاشان گه را وه ته وه بوسلیمانی و لای مه لا ناودا ره کانی ئه و ناو چه خویند وه یه.ئه و جا چوه بو به غدا و بو به فه قیی زانای به ناو بانگی کورد مفتی زه هاوی و ئیجازه ی مه لا یتی لای ئه و وه ر گر توه .دیسان مه لا عه لا ئه دین سه ججادی ده لی پاش ئیجازه وه ر گرتنی له( 1859 ی. ز) دا بوه به مه لای مز گه وتی ئیمامی ئه عظه م له به غدا به لام له (1862)دا به غدای به جی هیشتوه و گه راوته وه بو سلیمانی و بو به ئه ندامی دادگا.له(1868) به هوی مردنی باوکیه وه ده ستی له کاری میری کیشاوه ته وه و بوته وه به مه لا و ده ستی کردوه به ده رز وتنه وه به فه قییان .
مه لای حه سه نی کوری مه لا مه حمودی مه ز نا وه یی و مه لا سه عید ئه فند یی نایبک که ر کوک مه لا عه زیزی موفتیی سلیمانی له به نا و نگترینی فه قیکا بوون .هه ر به ریچکه باوکیا ریگای ته ریقه تی گرتوه ته به ر وبوه به خه لیفه ی شیخ به ها ئو ددینی کوری شیخ عوثمانی ته ویله .
وه ک ماموستا شیخ موحه ممه دی خالیش له (مفتی زه هاوی) یه که یدا توسیو یه مه حوی له سالی 1291ی.ک (1874_1875.ز)دا له گه ل چه ند مه لا یه کله سلیمانیه وه نه فی بو به غدا . نابراو هیچی تری له باره ی ئه م نه فی کردنه و هویه که ی چونیه تیی گه را نه وه ی مه حوییه وه له وهوپاش بو نه توسیوه.
مه حوی له 1883دا به پیبی قسه ی ما موستای سه ججادی چوه بو حه ج و له ویوه چو بو ئه ستومو ل
و له ریگای پیاو ما قولا نی کورده له ئه سته مول چاوی به سولتان عه بدولحه میدی عوثمانی که وتوه.
سولتان ریزیکی زوزی لی گرتوه و فه رمانی داوه خانه قا یه کان له سولیمانی بو کردوته وه که ئه وته ئیستا به (خانه قای مه حوی)به نا و بانگه .که گه راوته وه بو سلیمانی تا مردنی له سه ره تای شه شه لا نی 1324(ته شرینی1906)دا.
به ریزان ئه م ژیاننامه ی وه رگیراووه له (به کورتی میژوی ژیانی مه حوی)
دوزه خ له عیشقه خالی یو جه ننت له ده رد وداغ
عاشق له حه شریشا نیه تی جی دلی فه راغ
گه ر عازیمی زیاره تی که عبه ی مه حه ببه تی
ری: چاکی دل عه لا مه تی ری : داغ و شیوینی داغ
عیشق ئاگریکه به ر بوه هه ر که س ده بی به که س
گه ر روژه ره ش وه کو شه و ه بی به شه وچراغ

حهفتا پهنجهرهی گهروک <23> (شیرکو بیکهس)
شوره بي ژنيکه
پياو پيله قه ي داوه له پشتي
پياو قژي راکيشاوه و
پياو سواري بوته قه ي ملي بووه
بويه وا چه ما وه ته وه !
حهفتا پهنجهرهی گهروک <18> (شیرکو بیکهس)
من له ريي کزه يه که وه
بو يه که مجار خه زانم ناسي
من به هوي خه زانه وه
بو يه که مجار ته نياييم ناسي
له ريي ته نياييه وه غوربه ت و
له ريي غوربه ته وه عه شق و
له ريي عه شقيشه وه شيعر
هه له بجه (شیرکو بیکه س)
له سه ر گوه يژه با قه له مه كه ي فراندم
كه دوزيمه وه و پيم نووسي
پول پول فرين وشه كانم
ازده ي مانگ بوو
سيروان قه له مه كه ي بردم
وه ختي گرتمه وه و پيم نووسي
يه كه يه كه بوون به ماسي شيعره كانم
شازده ي مانگ بوو
ئاخ شازده ي مانگ
كه شاره زوور قه له مه كي له وهر گرتم
كاتي دايمه وه
بنوسم ؛
وهك هه له بجه وشك ببون په نجه كانم
حهفتا پهنجهرهی گهروک <17> (شیرکو بیکهس)
فیل شانازی به هیزی خویهوه کرد و
به خهرتوومهکهی
درهختیکی له بنهوه ههلکیشا
شیر شانازی به چنگهکانی خویهوه کرد و
له پهلاماریکدا
مامزیکی ههلاههلا کرد .
بهلام بالندهیکی بی هیز و بی چنگ
لهدوای ئهوان هات و
به دهنووک دهنکه توویکی هیناو
له تهنیشت درخته کوژراوهکهوه چاندی و
بو چهند ساتیکیش
گورانییهکی غهمگینی
بو مازهکه چری و
شانازیشی
به چاکه و باشی خویهوه
ههرگیز نهکرد !

حهفتا پهنجهرهی گهروک <14> (شیرکو بیکهس)
مهیدانیک و
منارهیهک و
دوکانیک.
له میدانهکهدا به تهنها
ههر "ره صافی" راوهستاوه و
نهچوهتهوه بو مالهوه !.
لهناوقهدی منارهیشدا
به تهنها ملی ترساوی
کوتره باریکهیهک دیاره و
یهک دوکانیش دهرابهی ههلداوهتهوه و
به خهتیکی گهوره و ناخوش
لهناو چهوانی نوسراوه :
تابووت فروش!
حهفتا پهنجهرهی گهروک <8> (شیرکو بیکهس)
بهیادی دوو لیموکهی خوت
لیموی سهر میزهکه م ههلگرت ، بردمهوهبو مال
ئهو وهختهی ویستم قاشیکهم
زریکانی
که ویستیشم تهنها بو یادگارلامبی
مونی کردوو لیم توورهبوو
بهلام وختی دهستمدایه و
بونمکردوو ماچم کردوو
زور به هیواشی گلوفتم
پر به ژورهکهم پیکهنی!!

پهیکه ر
وتیان به بهرد
ئهمانهوی بتکهین به پهیکهری خودا
وتی ، نه نامهوی
خهلک فریودان بهسه
بمکهن به پلهیکی بچوک
سوتان (اسماعیل محمد)
کی وه کو من خوشی ئه وی
کی وه کو من بوت ئه سوتی
روژ نیه بو بینینیکت ده رسی یه که مم نه فه وتی
نه ک به ته نها ده رسه کانم وا خویشم ئه فه و تیم گولی
تویش به مانه هیچ نازانی
که سیکیش نیه پیت بلی
حه فتا په نجه ره ی گه روک <6> (شیرکو بیکه س)
من ئه گه ر ئه و ويلبوونانه م نه ديبايه
قه ت نه ئه بوم به م ريگايه
من ئه گه ر ئه و تاريکيانه م نه ناسيايه
قه ت نه ئه بوم به م چرايه
به لام ئه و ريگه و چرايه يش
له ئيسته دا
وا له چاواني تو دايه !.
حه فتا په نجه ره ی گه روک <5> (شیرکو بیکه س)
ئه مشه و هه موو چراکان هه لکراون و
که چي ماله که يشم هه ر تاريکه
بو نه گه رايته وه ؟!.
ئه مشه و هه مو چراکانيش کوِِژاونه ته وه و
که چي ماله که يشم هه ر رووناکه.
ئه وه توي گه راويته وه ؟
ژیاننامه ماموستا هیمن
هیمن مانند همه دیگر شاعران آرزوها و امیدهای خود را در اشعارش بازگو می کند ، ولی آرزوها و آمالش بیشتر برای ملت و قومش می باشد تا برای خویشتن .او مانند شاعری آگاه ، قسمتی از بار سنگین منت و بدبختی که بر روی ملت و قومش نشسته است را با تمام احساسات و توانایی ها ی شاعرانه ی خوددر همه لحظات چه شادی و چه غم و بدبختی بیان می کند . بیان می کند آنچه که در تاریخ ملتش شاهد آن بوده و احساس کرده است .
اشعار هیمن از همان آغاز از قالبی که اشعار آن زمان به آن گرفتار بودند خارج بوده و حتی پیشاهنگی برای دیگر اشعار بوده است . با اینکه زبان شعر هیمن زبان احساسات عاشقانه و دلدارانه است ، اما از مبارزه و آزادی و راه چاره برای خاک و ملتش و بیان طبیعت کوردستان هم غافل نمی شود . به راستی که آن شاعر زبان پرور و بزرگ و موفق ، توانست آن راه را که ، آمیختن عشق و علم و مبارزه در زندگی ادبی خود بود ، با موفقیت به سر ببرد و این یکی از خصوصیات شعری هیمن است که آن را به اوج و رسایی می رساند .
این خصوصیت در بسیاری از اشعار هیمن روشن است . نمونه ایی کامل از این هنر ، در چند شعر به خصوص در "فرمێسکی ڕنوو" مشهود است :
شاعیرم، جوانیپهرستم، دڵتهڕم، شێـــــــــتم له شۆق
کێوی بژوێن، دیمهنی جوان، دهشتی ڕهنگینم دهوێ
من به فرمێسکی ڕنووی کوێستانی کورد پهروهرده بووم
کوڵمی سوور و چاوی شین و سینگی بهفرینــم دهوێ
خۆشهویستی من کچه کوردێـــــــــــکه پاک و نازهنین
باغهوانه پیرهم و باغی به پهرژیـــــــــــــــــــــنم دهوێ
نایهڵن قهت چێــــــــــــــــــــــژی ئازادی بچێژم من دهنا
خوێنی شیرینم دهوێ، کوا تهرمی خوێــــــــــنینم دهوێ
نایهڵن ئاسووده دانیــــــــــــــــــــــــــــشم له لاپاڵی چیام
قاسپهقاسپی خاسهکهو بێ، گرمــــــــــــهی مینم دهوێ؟
ههڵپهڕین و پێکهنین دهبزێوێ ههســـــــــــــــتی ناسکم
کوا دڵی پڕ ئێش و ئۆف و جهرگی به بریـــــنم دهوێ؟
جێی گهرم، پارووی نهرم خۆشه، بهڵام بۆ مافی خۆم
سێبهری ئهشکهوتی سارد و نوێنی بهردیــــــــنم دهوێ
به نظر من هیمن ، معلمی بود که به خوبی توانست در شعر " مهیدانی شهڕانخێوی " کلمه کوردی را به اوج خود برساند و بیگمان در آینده شاعران و ماموستایان از این هنر درس خواهند گرفت . این کار هم برمی گرد به آن واقعیت که هیمن از بچگی در مناطق کردنشین ، به خصوص در دهات و روستاها در مجالس پیران و کدخداها و مساجد و حجره های درس آماده می شد و کلمات رسا و درست کردی را می فهمید .
شما را به خواندن شعرناڵهی جودایی دعوت می کنم که معلوم می کند که کلمات کوردی به فراوانی در آن یافت می شود :
ڕیگه دهبڕم، کوانێ ههنــــــــــــــــــگاوم شله
ڕاسته بێهێزم، دهکـــــــــــهم ئهمــــــما مله
ههر دهپێوم کێو و شاخ و چـــــــۆڵ و دهشت
دێم بهرهو کانی، بهرهو بـــــاخی بهههشت
دێم بهرهو زیخ و چهو و کانــــــــــیاوی خۆم
چۆن لهوانه وهردهگێڕم چـــــــــــــــــاوی خۆم
دێم بهرهو ئهو داروبـــــــــــــــــهردو بهندهنه
دێم بهرهو ئــــــــــهو باغ و مێرگ و چیمهنه
دێم بهرهو زورک و تــــــــــهلان و کهندولهند
دێم بهرهو بژوێن و زهنـــــــــــــــوێر و زهمهند
دێم بهرهو پانـــــــــــــــاوک و ههوراز و نشێو
دێم بهرهو ئهشـــــکهوت و زهندۆڵ و پهسێو
دێم بهرهو بهفر و چـــــــلووره و بهستهڵهک
دێم بهرهو شــــیخاڵ و ڕێچکه و ڕهشبهڵهک
دێم بهرهو لــــێڕ و چڕ و بهســــــــتێن و چۆم
دێم بهرهو ههڵـــدێر و گێژ و بهنـــــــد و گۆم
دێم بهرهو هۆبه و هـهواری باســــــــــــــــــهفا
دێم بهرهو لادێ، بهرهو کانــــــــــــــگهی وهفا
زن در اشعار هیمن سرچشمه پاکی و الهام بخش اشعار می باشد و این خصوصیت به اشعارش روحی زیبا و پاک می بخشد :
بهڵام ئهی فریشتهی جوانی
ڕنگبێ ئهم نوکته نهزانی
پهریی شێعر وهک کچی جوان
بۆ پیاوی پیر نایهته ژوان
زمانی که سخن به حقوق زنان می رسد ، او بدون آنکه ظاهر روشنبینانه به خود بگیرد ، به زمانی ساده و روان کوردی می گوید :
با ههزار (زێ) و (گادهر) و (لاوێن)ی ڕوونیشمان ههبێ
تاکوو ژن ئازاد نهبێ، سهرچــــــــــــــاوهکهی ژین لیخنه
کۆیلهتی باوی نهماوه کــــــــــــیژی کوردی خۆشهویست!
ڕاپهڕه، ههسته له خهو، ئاخـــــــــــــر چوهختی خهوتنه
شه وی پائیز (عه بدوللا په شیو)
حه فتا په نجه ره ی گه روک <25> (شیرکو بیکه س)
ته نها ئه وه نده ئه زانم
بو من
دو گلینه ی تره و
دو گویی تره و
دو باسکی تر
به لام هه رگیز له ناو من دا
دو دل نییه !
شیعره کانم (توفیق ئه مانی)
شیعره کانم هه ل ده وه رین !
به زریوه زریو
چاو هه ل دینن و
هاواری به رزی تافگه ی ژیان ده که ن
خویشم
له دوره وه له هه وراز
ده بیستم
ده نگی بلاوینی زه ریا و گورانی خوشه ویستی
له ئاکام دا
شیعره کانم هه ل ده گرم !
ئاوات (توفیق ئه مانی)
شوین پی کانت له ئاسماندا
دیتنیان تا به یانی
ئاواتی هه ره به رزی منه و
شه پولی خوزگه کانم !
به لام
کوچی ئه ستیره کان
هه ل هاتنت
له چاوم داو
له یادی هه ره سه وزی من
ده به نه وه
ئه من موسلمم خه لكي شاري مه ريوان هيوادارم ئه و كه سانه ي كه سه يري وبلاگه كه م ده كه ن له ته واوي بواری ژيانيان دا هه ر سه ر كه و تو بن , باشي يان خرا پي ئه م وبلاگه بلين تاكو له سه ر ئه م وبلاگه زياتر كار بكه م و به دلتان بيت .