پیر شالیار کیست؟

در افسانه هاي مردم منطقه اورامانات پيري اسطوره اي به نام «پير شاليار» هست كه مي گويند صاحب كرامات بوده است. از جمله اين كرامات عجيبي كه درباره او روايت مي كنند ماجراي شفا يافتن «شاه بهار خاتون» دختر شاه بخارا است كه «پير شاليار» او را شفا مي دهد. ماجرا از اين قرار بوده است كه «شاه بهار خاتون» كر و لال است و تمام طبيبان از مداواي او عاجز مي مانند تا اينكه آوازه «پير شاليار اورامي» به بخارا مي رسد. پادشاه بخارا هم شرط كرده است كه هر كسي دخترش را شفا دهد او را به عقد وي درمي آورد؛ بالاخره عموي پادشاه با عده اي از اطرافيان پادشاه به سمت اورامان به راه مي افتند تا دختر را به نزد «پير شاليار» ببرند. وقتي كه نزديك روستاي «اورامان تخت» مي رسند گوش هاي دختر به طوري آني شنوا مي گردند و وقتي هم به نزديكي هاي خانه «پير شاليار» مي رسند صداي نعره ديوي توجه آنها را جلب مي كند و سريع ديو از تنوره اي كه هم اكنون اهالي به آن «تنوره ديوها» مي گويند و نزديك خانه «پير شاليار» هست _ بر زمين مي افتد و كشته مي شود، در اين اثنا زبان «شاه بهار خاتون» هم باز مي شود و شروع به صحبت كردن مي كند.
در نيمه بهار و نيمه زمستان، به ياد پيرشاليار، مغي كه چهارصد سال پس از ظهور اسلام به تبليغ دين زرتشت مي پرداخته، تمامي اهالي روستا جمع مي شوند، دور هم حلقه مي زنند، تسبيح و كلاش _ كفش پيرشاليان _ و كتاب مغرقه الپيرشاليان را دست به دست مي دهند و به دعا و نيايش مي پردازند.
در هر مراسم عروسي پيرشاليان، حدود چهارصد نفر در حلقه نيايش مي نشينند و حدود 200 نفر كف مي زنند. از روستاهاي اطراف هم همه براي تماشاي اين مراسم به اورامان تخت مي آيند و فراز پشت بام ها به نظاره مي نشينند.
در عروسي پيرشاليان آش مخصوص هم پخته مي شود و به اهالي روستا داده مي شود. مردم عقيده محكمي به پيرشاليان دارند و بيمارانشان را براي شفا گرفتن به اين مراسم مي آورند.
مراسم دعا و نيايش در مقبره پيرشاليان برگزار مي شود. پس از دعا و نيايش مردم به داخل قبرستان مي روند و با ميله آهني به سنگ بزرگي كه در قبرستان است مي زنند و تكه اي از آن را مي شكنند و خرده هاي سنگ را بين مردم تقسيم مي كنند. مردم معتقدند سنگ مي رويد و تا عروسي ديگر «پيرشاليان» جاي سنگ كنده شده پر مي شود.
«عروسي پيرشاليان» در جمعه اي كه به نيمه بهار و نيمه زمستان نزديك تر باشد برگزار مي شود تا همه بتوانند در آن شركت كنند.
مردم مهربان و معتقد اورامان تخت كه به لهجه اورامي كه در گذشته زبان كتابت به شمار مي آمده و لهجه رسمي بوده سخن مي گويند در هر «عروسي پيرشاليار» ميزبان گردشگران و فرهنگ دوستاني از سراسر ايران و خارج از ايران هستند، اما كتاب معرفه البیرشالیار و تسبيح و كلاش او به بيگانان داده نمي شود و تنها دست به دست مردم روستا كه به آداب دين زرتشتي واردند مي چرخد.لازم به توضیح است که مردم هورامان بر دین اسلام و مذهب شافعی هستند.
پيرشاليار كيست ؟
پيرشاليار فرزند جاماسب يكي از رهبران و مغان آيين زردشت بوده كه در اورامان ميزيسته است ، وي مردي دانا و آگاه با طبعي روان بود . ايم مغ كتابي را به نام مارفهتو پيرشالياری (معرفت پيرشهريار) به لجهه كردي اورامي به نظم در آورده است مشتمل بر امثال و حكم و پند و اندرز با ذكر نكاتي چند از آداب و رسوم آيين باستاني و تاكيد و توصيه در جهت حفظ و نگهداري آن . نسخه اين كتاب اكنون كمياب است و فقط عبارات و ابياتي از آن را برخي از مردم آن سامان در حفظ دارند و در مواردي به جاي مثل به كار مي برند .
در اين كتاب منظوم ، بعد از هر دو بيت ، بيتي تكرار شده است به اين مضمون :
گوشت جه واتهي پيرشاليار بوو هوشت جه كياستهي زاناي سيميار بوو
(به گفته پيرشهريار گوش بده ، و براي درك نوشته زردشت دانا و هوشيار باش )
چندبند از آن منظومه :
داران گيانداران ، جهرگ و دل بهرگهن گايي پر بهرگهن گايي بي بهرگهن
كه رهگ جه هيلين ، هيلي جه كهرگهن رواس جه رواس ورگهن جه ورگهن
( درختان جان دارند ، جگر و دلشان برگ است ، گاهي پر برگ و گاهي بي برگند . مرغ از تحم است ، و تخم از مرغ روباه از روباه است و گرگ از گرگ)
وهوري وهوارو ، وهورهوهرينه وريسه ، بريو چوارسه رينه
كهرگي سياوه هيليش چهرمينه گوشلي مه مريو دوي درينه
( برفي مي باره كه برف خوره است ، و رسن كه پاره شود چهارسر پيدا ميكند ، ماكيان سياه ، تخمش سفيد است ،ديگچه كه سوراخ شد ، دودر پيدا مي كند )
برخي از دانشمندان كرد معتقدند كه پيرشاليار در اواخر زندگي دين اسلام را قبول كرده و كوشيده تا مردم اين سامان را با اين آيين مبين آشنا سازد ،اما توفيقي حاصل نكرده است و در اواخر قرن پنجم رو در نقاب خاك كشيده است . اما از روي قراين اين پيرشاليار(پيراول) در اواخر قرن اول مي زيسته و برهمان عقيده و آيين كهن تا واپسين دم باقي مانده است ، زيرا اولا در قرن چهارم و پنجم و حتي سوم دين اسلام در سراسر منطقه اورامان گسترش پيدا كرده ، و همه اهالي اين ديار گرويده اسلام شده اند ، ثانيا اسلام آوردن پيرشاليار اول نيز نمي تواند مقرون به صحت باشد وگرنه منظومه خود را با همان مضامين كه حاكي از مجوسيت اوست باقي نمي گذاشت بلكه آن قسمت را كه مربوط به آيين كهن و توصيه در باره حفظ آن و نگهداشت آن است تغيير ميداد همچنانكه پيرشاليار دوم كه مسلمان بوده دست به اين كار زده است .
ئه من موسلمم خه لكي شاري مه ريوان هيوادارم ئه و كه سانه ي كه سه يري وبلاگه كه م ده كه ن له ته واوي بواری ژيانيان دا هه ر سه ر كه و تو بن , باشي يان خرا پي ئه م وبلاگه بلين تاكو له سه ر ئه م وبلاگه زياتر كار بكه م و به دلتان بيت .